ماه و خورشید

پارت ۳۱
نارا : خیلی بی شرمی آدم به این کیوتی گیرت اومده بازم براش قانون میزاری
کوک : نچ نچ نچ نچ راست می‌گه
پ.تهیونگ : ام من دیگه رد دادم
نارا : خوش بحالت تهیونگ نگاه کن چقدر کیوته ما که خواستگار نداریم
م.تهیونگ : تو تنها دختر خانواده ی کیمی که انقدر خواستگار داره که مادر پدرش نمی‌دونن باید کیو انتخاب کنن
کوک : جدا
نارا : نه به والله
پ.تهیونگ : نارا جان یه چیزی نخور
نارا : بابا راحت باش
پ.تهیونگ : زشته جلو مهمون
ته : من اینو میبرمش تو اتاق شما راحت باشین
کوک : من گفتم باهام راحت باشین
که تهیونگ منو انداخت رو کولش
نارا : پشمامممم
کوک : بزارم زمین خودم پا دارم
ته : خداحافظ
بردم تو اتاقش و اروم گذاشتم رو تختش
ته : میخوای چیکار کنی
کوک : با گوشیم ور برم
گوشمو روشن کردم تو این مدت تهیونگ با گوشیش حرف میزد که یهو از جاش بلند شد حتی صندلیم اونور افتاد گوشیشو قطع
کوک : خوب......
ته : ساکت شو جونگکوک الان هیچ حرفی نزن " عربده ترسناک "
و از اتاق رفت بیرون که خواهرش اومد تو
نارا : باهم دعوا کردین ؟
کوک : نه من تو گوشیم بودم که یهو بلند شد ازش پرسیدم خوبه یا نه ولی نزاشت حرفم تموم بشه سرم داد زدو رفت بیرون
نارا : پس عادیه ولی هیچ وقت داد نمیزد یا بیرون نمی‌رفت حالا بیا بریم پایین خودش تا چند ساعت دیگه بر میگرده
با نارا رفتم پایین و پیشنهاد داد بازی کنیم تا ساعت ۹ شب بازی کردیم ولی تهیونگ نیومده بود
پ.تهیونگ : پس این پسره ی الدنگ کجاست
م.تهیونگ : احتمالا کاری براش پیش اومده نمی‌خواد وقتی اومد ازش بپرسی کجا بوده میدونی که خیلی سریع عصبانی میشه
نارا : ولی نباید انقدر دیر میکرد
که در باز شد از جام بلند شدم که تهیونگ به سرعت اومد بوسیدم خیلی وحشیانه می‌بوسید انگار هرچی عصبانیت داشت رو سر لبای من خالی می‌کنه
نارا : 💃💃💃
پ.تهیونگ و م.تهیونگ : 😳💃💃💃
۵ مین بعد نفس کم آوردم ولی تهیونگ ولم نمی‌کرد هرچی مشت میزدم به سینش ولم نمی‌کرد
نارا : ولش کرد مرد ...... تهیونگ ولش کن نفس نداره
ولم کرد و کل صورتمو آنالیز کرد
کوک : سلام " نفس نفس میزنه "
نارا : من میرم بخوابم مامان بابا شما هم سریع برین بخوابین
همشون رفتن تو اتاقاشون
ته : حالت خوبه کسی بهت آسیب نزده
کوک : نه خوب نیستم این همه وقت کجا بودی
ته : بعدا بهت بگم الان بیا بریم بخوابیم
کوک : چرا الان نمیگی تا نگین از جام تکون نمی‌خورم
ته : بیا بریم تو اتاق
کوک : نمیام بگو کجا بودی
که هم سیلی زد
ته : دارم میگم بیا بریم تو اتاق " عربده "
رفتم تو اتاقش و رو تختش نشستم که خودشم اومد
ته : وقتی میگم برو تو اتاق گوش کن
کوک : ۱۲ ساعته رفتی بیرون الانم اومدی منت سر من نزار
ته : دلم خواسته هرجاکه بودم اگه تو خونه ی هاناهم بودم به تو ربطی ندارع
کوک :
🌑🌕
دیدگاه ها (۴)

ماه و خورشید

ماه و خورشید

ماه و خورشید

ماه و خورشید

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط